هوش مصنوعی: شاعر در این متن از سردرگمی و حیرت خود در برابر مسائل وجودی و معنوی سخن می‌گوید. او از ناتوانی در تشخیص درست از نادرست، درد از درمان، و حتی از خود بی‌خبر است. شاعر به وحدت وجود و ارتباط همه چیز با ذات الهی اشاره می‌کند، اما در عین حال از درک این مفاهیم عاجز است. او در نهایت به حیرت و سردرگمی خود اعتراف می‌کند و راهی به سوی حل این معما نمی‌یابد.
رده سنی: 18+ این متن حاوی مفاهیم عمیق فلسفی و عرفانی است که درک آن‌ها نیاز به بلوغ فکری و تجربه زندگی دارد. مفاهیمی مانند وحدت وجود، حیرت در برابر مسائل وجودی، و سردرگمی در تشخیص درست از نادرست، برای مخاطبان جوان‌تر ممکن است پیچیده و نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۵۵۰

درد دل را دوا نمی‌دانم
گم شدم سر ز پا نمی‌دانم

از می نیستی چنان مستم
که صواب از خطا نمی‌دانم

چند از من کنی سؤال که من
درد را از دوا نمی‌دانم

حل این مشکلم که افتادست
در خلا و ملا نمی‌دانم

به چه داد و ستد کنم با خلق
که قبول از عطا نمی‌دانم

هرچه از ماه تا به ماهی هست
هیچ از خود جدا نمی‌دانم

وانچه در اصل و فرع جمله تویی
یا منم جمله یا نمی‌دانم

گر یک است این همه یکی بگذار
که عدد را قفا نمی‌دانم

ور یکی نی و صد هزار است این
صد و یک من چرا نمی‌دانم

حیرتم کشت و من درین حیرت
ره به کار خدا نمی‌دانم

چشم دل را که نفس پردهٔ اوست
در جهان توتیا نمی‌دانم

آنچه عطار در پی آن رفت
این زمان هیچ جا نمی‌دانم
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۴۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۵۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.