۲۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵ - در توصیف اسب ممدوح

این دل چه دلست و این چه یار است
کار من از این دو سخت زار است

کار من مستمند صعب است
کاندر بر من نه دل نه یار است

آبادان بدان سمند میمون
کاندر خور روز کار زار است

پهنای زمین به پیش سیرش
چون دیده مهر و چشم مار است

از نعل هلال پیکر او
در گوش سپهر گوشوار است

چون چرخ همه قوائم او
عالی و قوی و استوار است

غار از تن او بسان کوهست
کوه از سم او بسان غار است

از تاختنش به گاه جولان
مه عاجز و چرخ شرمسار است

چون شاه بر او سوار گردد
انگار که بر فلک سوار است

ای تاجوری که چرخ گردان
از بهر کف تو زیر بار است

هر گاه که مجلست به بیند
گوید فلک این چه گاه و بار است

بر خور ز بقای عز و دولت
کین جای نزول اختصار است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴ - حبسیه
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.