۳۱۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۵۶۰

از در جان درآی تا جانم
همچو پروانه بر تو افشانم

چون نماند از وجود من اثری
پس از آن حال خود نمی‌دانم

در حضور چنان وجود شگرف
چون نمانم به جمله من مانم

کی بود کی که پیش شمع رخت
بدهم جان و داد بستانم

آب چندان بریزم از دیده
کاتش روز حشر بنشانم

منم و نیم جان و چندان عشق
که نیاید دو کون چندانم

جان از آن بر لب آمد است مرا
تا به جانت فرو شود جانم

بند بندم اگر فرو بندی
روی از روی تو نگردانم

همچو عطار مست و جان بر دست
پیش تو ان‌یکاد می‌خوانم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۵۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۵۶۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.