هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه و ستایش‌آمیز، با تصاویر زیبا و استعاره‌های غنی، به توصیف معشوق و ویژگی‌های او می‌پردازد. شاعر از زلف پرموی معشوق، تنگ دهانش، و رفتارهای دوگانه‌اش (گاه نرم و گاه خشن) سخن می‌گوید. همچنین، بخشی از شعر به ستایش از یک امیر عادل و جوانبخت اختصاص یافته و از عدل و دادگری او تمجید شده است. در نهایت، شعر با آرزوی بقا و خوشبختی برای معشوق و امیر به پایان می‌رسد.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مفاهیم عاشقانه پیچیده و استعاره‌های ادبی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات کلاسیک نیاز دارد. همچنین، برخی از ابیات ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر نامفهوم یا کم‌جذاب باشد.

شمارهٔ ۲۰۴ - در مدح امیر جوانشیر

روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی

زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی

گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
گاه آن زبر ماه کند مشک فشانی

من شاد شده تا شده باریک تن من
از آرزوی آنکه تو باریک میانی

پیوسته من از ناله بدل لاله ستانم
همواره تو از باده برخ لاله ستانی

در تنگ دهان تو نهان سی و دو لؤلؤ
من تنگ دلی دارم تو تنگ دهانی

ای گشته دل من بدهان تو به تنگی
در تنگ دل من دو صد اندوه نهانی

دلبند منادل زبر من چه ربائی
جاان منا جان ز تن من چه ستانی

گفتم توئی آرام دل و راحت جانم
اکنون تو مرا دام دل و آفت جانی

بسیار بکوشی که مرا رنج فزائی
از عدل امیر شه عادل نتوانی

فرخنده جوانشیر جوانبخت که یابد
از دولت او پیر خرف گشته جوانی

با شاه یگانه دل او پاک همیشه
زان داد به او شاه جهان ملک مکانی

گوهر بدهد مدح و ثنا را بستاند
چونین سزد از دولتیان بازرگانی

ای آنکه تو امید سواران زمینی
وی آنکه تو آرام امیران جهانی

از رأی بلند تو بریده است تباهی
وز طبع لطیف تو گسسته است گرانی

هنگام طرب کردن چون ماه تمامی
هنگام شغب کردن چو شیر ژیانی

وعد تو بنقد است و وعید تو به نسیه
شر تو درنگی بود و خیر تو آنی

فانی شود از آتش شمشیر تو دریا
دریا شود از کف گهربار تو فانی

چندانکه بکوشم نتوان گفت که روزی
در وعده جود تو فتاده است توانی

آن را که نوازد که تو او را ننوازی
آن را که بخواند که تو از پیش برانی

هرچ از کرم و جود تو گویند توئی آن
هرچ از خرد و فضل تو گویند تو آنی

بخل از تو گمانی شد و جود از تو یقینی
جور از تو نهانی شد و عدل از تو عیانی

کار تو بود خوبی و کردار تو رادی
عقل تو کند پیری و بخت تو جوانی

ای آنکه ترا نیست بجود اندر همتا
وی آنکه ترا نیست بفضل اندر ثانی

ناکرده تو را خدمت خدمت بشناسی
ناگفته ترا مدحت صلت برسانی

دادیم ملک وار یکی استر رهوار
از باد گذشته بروانی و جهانی

از کوه گران تر شود آنگه که بداری
از باد سبک تر شود آنگه که برانی

تا باقی و فانی بود و حاضر و غائب
تو باقی بادی و بلاخواه تو فانی

این عید خجسته بر تو باد خجسته
تا تو ز می و روی نکو دادستانی

تا دهر همی پاید در ملک بپائی
تا ملک همی ماند در دهر بمانی
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۳۰
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۰۳ - در مدح ابونصر مملان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۰۵ - در مدح شاه ابوالخلیل جعفر
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.