۱۷۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۷

آن را که همی جست و دلم بخت بمن داد
اکنون بستاند دلم از ناز و طرب داد

از بخت بد آزادم و از یار بشادی
شاد است بمن همچو من آن ماه پریزاد

گر شادم از آن یار وفادار عجب نیست
گز یار وفادار همه خلق بود شاد

گر لاله و شمشاد نروید بجهان نیز
بس باد مرا زلف و رخش لاله و شمشاد

تا من بزیم قصه نوشاد نخوانم
کز دیدن او مجلس من گشت چو نوشاد

چون آهن و پولاد قوی بود جدائی
از تف دلم نرم شد آن آهن و پولاد

بی یار نباشد تن من نیز بزاری
بیمن نبود نیز دل خسته بفریاد

دیگر نکشد بنده ای آزار ز من نیز
اکنون که من از بند جدائی شدم آزاد

غم خوردم بل عاقبت کارنکو گشت
همواره مرا عاقبت کار چنین باد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.