۱۵۲ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۱۱

ای شهریار یار تو بس کردگار تو
اندیشه نیست گر نبود خلق یار تو

تو دستگیر خلقی واو دستگیر تو
تو گوش دار خلقی و او گوش دار تو

ایزد ترا ز خلق جهان اختیار کرد
کار جهان نباشد بی اختیار تو

هر چند خلق کار تو آشفته تر کنند
اوراست تر کند ز همه خلق کار تو

کس را نداد دولت و تأیید و بخت تو
از روزگار آدم تا روزگار تو

در بوستان بخت درخت سعادتی
فرهنگ و دانش است همه برگ و بار تو

اندیشه های خلق بدانی ز بهر آنک
بختست و دولت و خرد آموزگار تو

باشد نهان دشمن تو بر تو آشکار
بر دشمن تو هست نهان آشکار تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.