هوش مصنوعی: این متن بیانگر سفر روحانی و عرفانی شاعر است که با آشنا شدن با غم عشق، از دنیا و مادیات جدا شده و به فنا در وجود معشوق رسیده است. شاعر از تلاش‌های بی‌ثمر خود در راه عشق و ناامیدی‌هایش سخن می‌گوید، اما در نهایت به امیدواری و تسلیم در برابر عشق الهی می‌رسد.
رده سنی: 18+ متن دارای مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی زندگی دارد. همچنین، مفاهیمی مانند فنا در عشق و تسلیم در برابر عشق الهی ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار یا نامفهوم باشد.

غزل شمارهٔ ۵۹۹

تا با غم عشق آشنا گشتیم
از نیک و بد جهان جدا گشتیم

تا هست شدیم در بقای تو
از هستی خویشتن فنا گشتیم

تا در ره نامرادی افتادیم
بر کل مراد پادشا گشتیم

زان دست همه جهان فرو بستی
تا جمله به جملگی تورا گشتیم

یک شمه چو زان حدیث بنمودی
مستغرق سر کبریا گشتیم

زانگه که به عشق اقتدا کردیم
در عالم عشق مقتدا گشتیم

ای دل تو کجایی او کجا آخر
این خود چه سخن بود کجا گشتیم

عمری مس نفس را بپالودیم
گفتیم مگر که کیمیا گشتیم

چون روی چو آفتاب بنمودی
ناچیز شدیم و چون هوا گشتیم

چون تاب جمال تو نیاوردیم
سرگشته چو چرخ آسیا گشتیم

چون محرم عشق تو نیفتادیم
در زیر زمین چو توتیا گشتیم

نومید مشو درین ره ای عطار
هرچند که نا امید وا گشتیم
وزن: مفعول مفاعلن مفاعیلن (هزج مسدس اخرب مقبوض)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۲
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۵۹۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۰۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.