۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۳

شادی ز دلم دور شد و خواب ز دیده
تا من نیم آنروی دلارام تو دیده

گر تو بتن و جان و دل و دیده نیائی
سوی تو فرستم دل و جان و تن و دیده

از من بجز آواز و حدیث ایچ نمانده است
تا من نیم آواز و حدیث تو شنیده

تا بی سببی خویشتن از من بکشیدی
گشتم ز غم حجر تو چون زر کشیده

تا هست میان من و تو پرده جدائی
من برده دلم روز و شب و پرده دریده

تا تو بگسستی شدم از خواب گسسته
تا تو ببریدی شدم از خود ببریده

گوئی نبدم رنج فراق تو فرخته
گوئی نبدم ناز وصال تو خریده
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۲۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.