۱۶۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۲۹

ای همه از رادی و از راستی
جان و دل از راستی آراستی

شمع سخاوت را افروختی
سرو سیادت را پیراستی

بی تو خدا دانی ناقص بود
راست چو پیراهن بی آستی

تا بنشانده است بخیری پدرت
غم ز دل مردم بنشاستی

در دل یاران و دل دشمنان
درد بیفزودی و غم کاستی

طبع تو از راستی آمد پدید
دوست ندارد کجی از راستی

از امرا جمله ترا خواستم
کز شعرا جمله مرا خواستی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.