هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد فراق و جدایی از معشوق می‌نالد و احساس تنهایی و غم خود را بیان می‌کند. او از معشوق می‌پرسد که چرا با وجود دعوت‌هایش حاضر نمی‌شود و چگونه این جدایی، شادی و آشنایی را از او گرفته است. شاعر همچنین به حکم الهی در این جدایی اشاره می‌کند و تسلیم این تقدیر است.
رده سنی: 16+ متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و ارجاعات تاریخی (مانند یوسف و یعقوب) ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

شمارهٔ ۱۴۴

کجائی تو این راحت جان کجائی
کجائی که هر چند خوانم نیائی

بریدم همه آشنائی ز وصلت
فراقت برد از طرب آشنائی

مرا هر زمانی هوایت بپرسد
که در هجر آن ماه خامش چرائی

ایا یوسف حسن تا تو برفتی
چو یعقوبم اندر غم مبتلائی

بجانت خریدار بوده است عاشق
که هستی چو یوسف ز خوبی جدائی

نه از سنگ بشکست دست وصالت
که دارو شود ای صنم مومیائی

چراغ وصالت میان باد کشتست
کز او تیره باشد مرا روشنائی

چه سود است هجر و وصالت که ما را
زمانه کشیده است تیغ جدائی

جدائیت حکم خدایست بر من
حذر چون کنم من ز حکم خدائی
وزن: مفعول فاعلاتن مفعول فاعلاتن (مضارع مثمن اخرب)
قالب: قطعه
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.