۳۱۲ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۱۴

ای صدف لعل تو حقهٔ در یتیم
عارض تو بی قلم خط زده بر لوح سیم

روح دهن مانده باز در سر زلفت مدام
عقل میان بسته چست بر سر کویت مقیم

در یتیم توام تا که درآمد به چشم
چشمهٔ چشمم بماند غرقهٔ در یتیم

زین سر زلفت که هست مملکت جم توراست
زانکه سر زلف توست بر صفت جیم و میم

چون سر زلف تو را باد پریشان کند
جیم در افتد به میم، میم درافتد به جیم

تیره گلیم توام رشتهٔ صبرم متاب
چند زنی بیش ازین طبل به زیر گلیم

برد لب لعل تو از بر عطار دل
تا دل عطار ماند چون لب تو از دو نیم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۱۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۱۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.