۲۴۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۳ - فخریه

گره گشای سخن خامه توان من است
خزانه دار روان خاطر روان من است

کشید زین من این دیزه هلال رکاب
از آنک شهپر روح القدس عنان من است

کنار و آستی کان چو بحر پر درشد
که در ولایت معنی گدای کان من است

من ارسلا نشه ملک قناعتم زین روی
جهان قیصر و خان، صد یک جهان من است

غرور سیم نیالایدم چو ماهی شیم
که چشمه سار ازل غسل کاه جان من است

کمان من نکشد دست و بازوی شروان
که تیر چرخ یک اندازی از کمان من است

نه من قرین وجودم سفه بود گفتن
هنوزدرعدم است آنکه هم قران من است

زمان، زمان زمین گستر خرد بخش است
محال باشد گفتن زمان، زمان من است

اگر زبان هنر می سراید این معنی
بحکم عقل سجل میکنم که آن من است

زآخور فلکی تو سنی برون ناید
که طوق نعلش بی حلقه دهان من است

سزد که منبر دعوی هزار پایه کنم
که ترجمان رموز ازل بیان من است

شکار نکته ز شاهین وحی بربایم
چو آستان شه عزلت آشیان من است
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۲ - مدح سلطان طغرل بن ارسلان
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴ - تسلیت از درگذشت مادر سلطان ارسلان بن طغرل
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.