۱۸۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۶

بی غم عشق تو دل بکار نیاید
جان نبود آب و گل بکار نیاید

عقل برافشاند کیسه لیک ز تقصیر
در رخ تو جز خجل بکار نیاید

شمع دلت خوانم ای عزیزتر، از جان
نام تو شمع چگل بکار نیاید

سوی تو هر عشق نامه ئی که نوشتم
نقش جز از خون دل بکار نیاید

ناوک دلدوز برکشی که فلان را
گل شکر معتدل بکار نیاید

تا چو توئی بشکند مصاف ضعیفی
هیچ ایاز و قزل بکار نیاید

بیغم تو یک نفس که شاد بر آرم
گر کنی از من بحل بکارنیاید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.