۲۰۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۳

جهان پیرباز از دست نیسان خرقه می پوشد
مبارک بادش ار بر دُرد خواران زهد نفروشد

قبای سبزه می بینی صبا کسوت همی دوزد
ردای سرو میدانی چمن خلعت همی پوشد

شکوفه زیر لب بر ساغر خیری همی خندد
چو می بیند که اسباب طرب نرگس همی نوشد

کشیده تیغ عصیان سرخ بید و شوخ میآید
بخنده گل همی گرید مگر خونش همی جوشد

نسیم از شاخ منبر میکند وز فاخته قاری
خدایش یار بادا، گر برای دین همی کوشد

زبان از نوحه بر بندد سحر گه بلبل عاشق
اگر یک آه خون آلود این بیچاره بنیوشد

ولیکن ز آن همی ترسم که بلبل چون فروماند
بدرگاه شه آید و ز اثیر خسته بخروشد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.