هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و علاقه‌ی خود به معشوق سخن می‌گوید و بیان می‌کند که معشوق با وجود برتری‌هایش، از تکبر و خودخواهی دور نیست. شاعر از تنهایی و بی‌توجهی معشوق شکایت دارد و آرزو می‌کند که معشوق به او توجه کند. همچنین، شاعر اشاره می‌کند که در جهان کسی مانند معشوق وجود ندارد و ستمگری او بی‌همتاست.
رده سنی: 16+ این متن دارای مفاهیم عاطفی و احساسی عمیق است که درک آن برای نوجوانان و بزرگسالان مناسب‌تر است. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و اصطلاحات شعری ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد.

شمارهٔ ۸۱

با آنکه بهشیاری همتات نمی افتد
از نخوت و جباری بامات نمی افتد

آئی و رقیبانت آیند ز پیش و پس
آخر شبی این بازی تنهات نمی افتد

بر سر بنهی دستی تا جان من مسکین
چون زلف سرافکنده در پات نمی افتد

شب تیره دمی روشن من خالی و تو فارغ
هان می فتدت در سر این تات نمی افتد

ممکن که بدل داری باشد چو تو در عالم
باری به ستمگاری همتات نمی افتد
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.