۳۰۴ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۶۷

گر با تو بگویم غم افزون شدهٔ من
خونین شودت دل ز غم خون شدهٔ من

زان روی که چون زلف تو تیره است و پریشان
تو دانی و بس حال دگرگون شدهٔ من

خاکی شده‌ام تا چو قدم رنجه کنی تو
با خاک ببینی تن هامون شدهٔ من

بیم است که ذرات جهان جمله بسوزد
زین آتس از سینه به گردون شدهٔ من

دی گفته‌ام ای جان سر زلف تو چه چیز است
گو دام تو ای مرغ همایون شدهٔ من

پرسیده‌ام ای لیلی من آن که ای تو
گو آن تو ای عاشق مجنون شدهٔ من

گفتم که دهانت چو الف هیچ ندارد
گفتی بنگر طرهٔ چون نون شدهٔ من

آن روز مبادا که بدین چشم ببینم
هندو بچه‌ای را به شبیخون شدهٔ من

جانا به خدا بخش دلم را که گزیده است
مقبول تو را این دل مفتون شدهٔ من

خون دل عطار چه ریزی که نیابی
هم طبع سخن پرور موزون شدهٔ من
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۶۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.