هوش مصنوعی:
این متن شعری عاشقانه است که در آن شاعر از عشق و علاقهی عمیق خود به معشوق سخن میگوید. او از صبا (باد) میخواهد که به سوی معشوق برود و در هر جای او سجده کند. شاعر بیان میکند که عشق به معشوق میتواند جان او را جاودانه کند و از زیباییهای معشوق مانند زلف و چهرهی او سخن میگوید. او همچنین از خطرات عشق و رنجهایی که ممکن است در این راه متحمل شود، صحبت میکند و در نهایت از عشق به عنوان سود بزرگی در هر دو عالم یاد میکند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوانتر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات و تشبیهات به کار رفته در شعر نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربهی زندگی برای درک کامل دارند.
غزل شمارهٔ ۶۷۵
ای صبا برگرد امشب گرد سر تاپای او
صد هزاران سجده کن در عشق یک یک جای او
جان ما را زندهٔ جاوید گردانی به قطع
گر نسیمی آوری از زلف عنبرسای او
گر سر انگشت بی حرمت به زلف او بری
دشنهٔ خونین خوری از نرگس شهلای او
پیک راهی تو به شمع روی او منگر بسی
تا نگردی همچو من پروانه نا پروای او
نیست دستوری که آری چهرهٔ او در نظر
کز نظر آزرده گردد چهرهٔ زیبای او
گر تو خواهی کرد کاری صد جهان جان وام کن
پس برافشان جمله بر روی جهان آرای او
جام جم پر آب خضر از دست عیسی چون خورند
همچنان خور شربتی از جام جان افزای او
منتظر بنشستهام تا تحفه آری زودتر
سر به مهرم یک شکر از لعل گوهر زای او
جهد کن تا آن سمن را بر نیازاری به گرد
خاصه آن ساعت که روی آری به خاک پای او
تا نسازی چشم را از خاک پایش توتیا
کی توانی شد به چشم خویشتن بینای او
غسل ناکرده مرو تر دامن آنجا زینهار
زانکه نتوان کرد الا پاک دامن رای او
غسل کن اول به آب دیدهٔ من هفت بار
تا طهارت کرده گردی گرد هفت اعضای او
گر زیان کردی دل و دین در ره او ای فرید
سود تو در هر دو عالم بس بود سودای او
صد هزاران سجده کن در عشق یک یک جای او
جان ما را زندهٔ جاوید گردانی به قطع
گر نسیمی آوری از زلف عنبرسای او
گر سر انگشت بی حرمت به زلف او بری
دشنهٔ خونین خوری از نرگس شهلای او
پیک راهی تو به شمع روی او منگر بسی
تا نگردی همچو من پروانه نا پروای او
نیست دستوری که آری چهرهٔ او در نظر
کز نظر آزرده گردد چهرهٔ زیبای او
گر تو خواهی کرد کاری صد جهان جان وام کن
پس برافشان جمله بر روی جهان آرای او
جام جم پر آب خضر از دست عیسی چون خورند
همچنان خور شربتی از جام جان افزای او
منتظر بنشستهام تا تحفه آری زودتر
سر به مهرم یک شکر از لعل گوهر زای او
جهد کن تا آن سمن را بر نیازاری به گرد
خاصه آن ساعت که روی آری به خاک پای او
تا نسازی چشم را از خاک پایش توتیا
کی توانی شد به چشم خویشتن بینای او
غسل ناکرده مرو تر دامن آنجا زینهار
زانکه نتوان کرد الا پاک دامن رای او
غسل کن اول به آب دیدهٔ من هفت بار
تا طهارت کرده گردی گرد هفت اعضای او
گر زیان کردی دل و دین در ره او ای فرید
سود تو در هر دو عالم بس بود سودای او
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۳
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۷۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.