۲۰۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶

بی تو دردی است ز هر درمانی
اینت بی دردی و بی درمانی

زلف پر فتنه فشانی هر دم
فتنه زلف چرا ننشانی

ماه روئی و چو چرخ دم ساز
هر زمان پرده همی گردانی

بر دل من که تو داری می کن
هرچه از جور و جفا بتوانی

گرچه از لطف چو باری بی بومت؟
همه اندام لب و دندانی

چو به یک بوسه چنانی تندی
جان ز دستم بغلط بستانی
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.