۱۷۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۴ - درصفت بارگاه گوید

مشرق خورشید عدل است این همایون بارگاه
ملک و دین را تا ابد در ظل او بادا پناه

کوس ملت زد چو زد انصاف در صحنش حکم
جفت دولت شد چو کرد اقبال در طاقش نگاه

هم نشیب مرکزش را فرق قارون تکیه جای
هم فراز کنگره اش را پای عیسی تکیه گاه

شاه را دولتست و مردم چشم پری
چون سلاطین از مژه رو بد همی آن بارگاه

شاه و لشکر را چو دیدی در دلت آمد که کرد
عکس یک خورشید روشن صد هزاران جرم ماه

حجت میدان و زین و خلعت تاج و کلاه
دولت چترو کلاه و حجت دیهیم و گاه

آفتاب ملک و ملت آسمان داد و دین
خسرو خسرو نسب برهان حق بهرام شاه

اندرین کعبه که از ایوان کسری برتر است
آن چنان بادا که هم در دولت جاوید شاه

اختران را خدمتی بینند و مه را پیش رو
چرخ را سیمین کمر خورشید را زرین کلاه
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۳ - این قطعه را از روی بترجمه خواست
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.