هوش مصنوعی: این متن شعری است که در آن شاعر از عشق و دل‌بستگی به معشوق سخن می‌گوید و از رنج‌ها و فتنه‌هایی که معشوق بر او و دیگران وارد کرده، شکایت می‌کند. شاعر از زیبایی و جذابیت معشوق سخن می‌گوید و از او می‌خواهد که به او توجه کند و دردهایش را تسکین دهد.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و احساساتی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از عبارات و مفاهیم موجود در متن نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی بیشتری دارند تا به درستی درک شوند.

غزل شمارهٔ ۶۹۴

گر چنین سنگدل بمانی تو
وه که بس خون‌ها برانی تو

چه بلایی بر اهل روی زمین
از بلاهای آسمانی تو

از تو صد فتنه در جهان افتاد
فتنهٔ جملهٔ جهانی تو

فتنه برخیزد آن زمان که سحر
فرق مشکین فروفشانی تو

دهن عقل باز ماند باز
چون درآیی به خوش زبانی تو

همه اهل زمانه دل بنهند
بر امیدی که دلستانی تو

خط نویسی به خون ما چو قلم
سرکشان را به سر دوانی تو

سرگرانی و سرکشی چه کنی
که سبک روح‌تر از آنی تو

باده ناخورده از من بیدل
با من آخر چه سر گرانی تو

چشم من ظاهرت همی بیند
گرچه از چشم بد نهانی تو

اگر از من کنار خواهی کرد
روز و شب در میان جانی تو

گلی از گلستانت باز کنم
که به رخ همچو گلستانی تو

شکری از لب تو بربایم
که به لب چون شکرستانی تو

خون فشانند عاشقان بر خاک
چون ز یاقوت در فشانی تو

چند آخر به خون نویسی خط
هیچ خط نیز می ندانی تو

دل عطار در غمت ریش است
مرهمی کن اگر توانی تو
وزن: فعلاتن مفاعلن فعلن (خفیف مسدس مخبون)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۶
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۳
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.