۳۳۳ بار خوانده شده

غزل شمارهٔ ۶۹۷

ای خم چرخ از خم ابروی تو
آفتاب و ماه عکس روی تو

تا به کوی عقل و جان کردی گذر
معتکف شد عقل و جان در کوی تو

کی دهد آن را که بویی داده‌ای
هر دو عالم بوی یکتا موی تو

در میان جان و دل پنهان شدی
تا نیاید هیچ‌کس ره سوی تو

چون تویی جان و دلم را جان و دل
من ز جان و دل شدم هندوی تو

عشق تو چندان که می‌سوزد دلم
می نیاید از دلم جز بوی تو

پشت گردانید دایم از دو کون
تا ابد عطار در پهلوی تو
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۶
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۶۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.