هوش مصنوعی: این متن بیانگر درد و رنج عاشقانه‌ای است که شاعر از عشق و آرزوی معشوق خود تجربه می‌کند. او از دوری و ناپیدایی معشوق شکایت دارد و بیان می‌کند که تلاش‌هایش برای رسیدن به معشوق بی‌ثمر مانده و عمرش در انتظار او سپری شده است. شاعر از این که معشوق همچون گنجی پنهان و دور از دسترس است، اظهار ناراحتی می‌کند و از این که هیچ‌کس نمی‌تواند به او برسد، سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، بیان درد و رنج عاطفی و مفاهیم فلسفی موجود در متن، نیاز به بلوغ فکری و تجربه‌ی بیشتری دارد تا به درستی درک شود.

غزل شمارهٔ ۷۰۰

جانا بسوخت جان من از آرزوی تو
دردم ز حد گذشت ز سودای روی تو

چندین حجاب و بنده به ره بر گرفته‌ای
تا هیچ خلق پی نبرد راه کوی تو

چون مشک در حجاب شدی در میان جان
تا ناقصان عشق نیابند بوی تو

گشتی چو گنج زیر طلسم جهان نهان
تا جز تو هیچ‌کس نبرده ره به سوی تو

در غایت علوی تو ارواح پست شد
کو دیده‌ای که در نظر آرد علوی تو

در وادی غم تو دل مستمند ما
خالی نبود یک نفس از جستجوی تو

بسیار جست و جوی توکردم که عاقبت
عمرم رسید و می نرسد گفت و گوی تو

از بس که انتظار تو کردم به روز و شب
عطار را بسوخت دل از آرزوی تو
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۶۹۹
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.