هوش مصنوعی: این متن شعری عرفانی است که در آن شاعر از عشق الهی و رهایی از تعلقات دنیوی سخن می‌گوید. شاعر با استفاده از استعاره‌هایی مانند زلف پریشان، باد صبا، و یوسف قدسی، به مفاهیمی مانند فنا در ذات الهی، توبه، و رسیدن به کمال معنوی اشاره می‌کند. در نهایت، شاعر تأکید می‌کند که برای رسیدن به حقیقت، باید از همه چیز دست شست و به سوی خداوند گام برداشت.
رده سنی: 16+ این متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و فلسفی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات عرفانی دارد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و نمادهای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر دشوار باشد.

غزل شمارهٔ ۷۰۵

دوش درآمد ز درم صبحگاه
حلقهٔ زلفش زده صف گرد ماه

زلف پریشانش شکن کرده باز
کرده پریشان شکنش صد سپاه

از سر زلفش به دل عاشقان
مژده رسان باد صبا صبحگاه

مست برم آمد و دردیم داد
تا دلم از درد برآورد آه

گفت رخم بین که گر از عشق من
توبه کنی توبه بتر از گناه

گفتمش ای جان چکنم تا مرا
زین می نوشین بدهی گاه گاه

گفت ز خود فانی مطلق بباش
تا برسی زود بدین دستگاه

گر بخورندت به مترس از وجود
گرچه بگردی تو نگردی تباه

آهو چینی چو گیاهی خورد
در شکمش مشک شود آن گیاه

مات شو ار شاه همه عالمی
تا برهی از ضرر آب و جاه

از شدن و آمدن و از گریز
کی برهد تا نشود مات شاه

گفتمش از علم مرا کوه‌هاست
کس نتواند که کند کوه کاه

گفت که هرچیز که دانسته‌ای
جمله فرو شوی به آب سیاه

چون همه چیزیت فراموش شد
بر دل و جانت بگشایند راه

یوسف قدسی تو و ملک تو مصر
جهد بر آن کن که برآیی ز چاه

تا سر عطار نگردد چو گوی
از مه و خورشید نیابد کلاه

هرکه درین واقعه آزاد نیست
گو برو و خرقه ز عطار خواه
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۱۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۰۴
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۰۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.