هوش مصنوعی: این متن شعری است که زیبایی‌های طبیعت و لطافت‌های آن را توصیف می‌کند. شاعر با استفاده از تصاویر شاعرانه مانند نسیم سحر، ابر گوهرریز، غنچه‌های پر از شهد، و لاله‌های قدح‌شوی، به توصیف بهار و جلوه‌های آن می‌پردازد. همچنین، در بخش‌هایی از شعر، شاعر به ستایش یک شخصیت معنوی (حضرت عبدالرحمان) پرداخته و از فیض و برکت وجود او سخن می‌گوید. در نهایت، شاعر با بیان درد دل و امیدواری به بهبودی، از خواننده می‌خواهد که به او توجه کند.
رده سنی: 15+ این متن به دلیل استفاده از زبان ادبی و مفاهیم عمیق عرفانی و شاعرانه، برای مخاطبان نوجوان و بزرگسال مناسب است. درک کامل این شعر نیاز به آشنایی با اصطلاحات ادبی و ظرافت‌های معنایی دارد که معمولاً برای کودکان قابل درک نیست.

شمارهٔ ۱۰

باز این لطف چه لطف است که در طبع هواست
وین چه فیض فرح افزاست که در سیر صباست

آنچه فصل است تحریک نسیم سحری
همه جا فیض رسان و همه را روح فزاست

روش ابر بر اوراق گوهر ریز
جنبش باد بر اطراف چمن غالیه ساست

اگر دیده دل هست قدم نه در باغ
حقه غنچه بدست آر که پر شهد و شفاست

سیر صحراست کنون سلطنت روی زمین
سایه ابر بهر سر که فتد ظل هماست

غنچه را نطق فرو بسته و راهی دارد
که بشکرانه توفیق طراوت گویاست

سبزه با آنکه خموشست زبانی دارد
که ز کیفیت آثار نعم نکته سراست

دوش رفتم بچمن بهر تماشا دیدم
اثر بهجتی از رنگ ریاحین پیداست

غنچه می کرد پر از باده شبنم مینا
لاله می شست قدح بزم طرب می آراست

آتش گل ز دل مرغ چمن داشت کباب
هر طرف نغمه ای از فاخته ای برمی خواست

من شدم مایل آن بزم ولی دل نگذاشت
من شدم طالب آن جمع ولی طبع نخواست

که چرا . . . بزم فنا باید بود
این نه بزم فرح افزای ولی نعمت ماست

آن ولی نعمت وافی قلم صافی دل
که می مجلسش از میکده فیض بقاست

اوست امروز که روی سخن خلق باوست
اوست امروز که میزان فنون فصحاست

همچو نامه همه را قد پی تعظیمش خم
همچو خامه همه را کار به تدبیرش راست

مظهر رحمت حق حضرت عبدالرحمان
که گل فطرتش از گلشن توفیر وفاست

ای گرانمایه در بحر سعادت که ترا
کارساز همه ساعت اثر فیض سخاست

لاله غرقه بخونم من و بزم طربت
گلشن عیش نشاط و چمن ذوق و صفاست

آمدم داغ دل و چاک گریبانم بین
چاره کن که ز برق ستم و دست جفاست

دو سه روزم به نم و فیض نظر خرم دار
که بهر سال دو سه روز مرا نشو و نماست

سرورا بیغم و اندوه نبودست دمی
تا فضولی ز درت چون غم و اندوه جداست

چون نیاید سوی بزم طربت چون او را
هست معلوم که درد همه را از تو دواست

هست امید که تا بهر چمن آرایی
ابر بر سنبل و نسرین و سمن غالیه ساست

متصل از اثر فیض دعایت یابد
کام دل هر که ترا همچو من از اهل دعاست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: قصیده
تعداد ابیات: ۲۴
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.