۲۴۴ بار خوانده شده

شمارهٔ ۴۵

ای بقد و عارض و خط و لب آشوب جهان
سرو قد و لاله رخ ریحان خط و غنچه دهان

پر ز نقش خط و خال و نقد شوق ذوق تست
لوح دیده صفحه دل درج تن گنج دهان

با جمال و حسن و زیب و زینتت ناید برون
گل ز گلشن در ز دریا بت ز چین مه ز آسمان

میبرد ناز و عتاب و شیوه و رفتار تو
عقل از سر صبر از دل جان ز تن طاقت ز جان

دارد از گیسو و زلف و رنگ و رویت عاریت
بو بنفشه تاب سنبل آن گل رنگ ارغوان

رشک دارند از خط و رفتار و دندان و لبت
مشک چین و سرو باغ و در بحر و لعل کان

چون لب لعل و دهان و زلف قدت کس ندید
لعل شیرین درج خندان مشک تر سرو روان

رحم کن کز درد و داغ جور بیداد تو نیست
کار من جز ناله و فریاد زاری و فغان

جان برآمد لیک در جسم و سر چشم و دلم
غم همان سودا همان گریه همان حسرت همان

با که گویم چون کنم چاره چه سازم چون زیم
خلق بد دل زار و تو غافل فلک نامهربان

کو ثبات و طاقت و تاب و توانم تا کشم
از تو ناز از چرخ جو از خلق طعن از دل فغان

از خط و خال و رخ و چشم تو می یابد مدام
دیده نور و دل سرور روح ذوق تن توان

غالبا خال و خط و چشم و رخ خود سوده
بر ره بام و در و دیوار آن صاحب قران

کز ظهورش گشت در چین و عراق و روم و فارس
پست خاقان و قباد و قیصر و نوشیروان

احمد مرسل که هست از لطف و جود و علم و حلم
رام سازد وحش و طیر و آرام بخش انس و جان

سرو فرقان ناسخ توریت انجیل و زبور (؟)
نسخه جمعیت جاه و جلال و قدر و شان

سرور سردار صدر و سید نوع بشر
مرکز قطب و مدار و نقطه دور زمان

آنکه شد ذات و صفات و اسم و رسمش را طفیل
اول و آخر نهان و آشکار و بی گمان

سه موالید و دو کون و هشت خلد و ده عقول
چار طبع و شش جهت هفت اختر و نه آسمان

قبل عقل و عنصر و نفس فلک او را وجود
فوق عرش و کرسی و لوح و قلم او را مکان

رفرف و جبریل و میکایل و اسرافیل را
کرده میل و مهر شوق و ذوق در راهش دوان

عالم لاهوت ناسوت و مثال ملک را
سیر کرده دیده دانسته نموده امتحان

رعد و برق و ابر و بارانرا بحکمش انقیاد
آب و خاک و باد و آتش را ز بهرش اقتران

شرقی غربی جنوبی و شمالی هرچه هست
سال و ماه و روز و شب در خدمتش بسته میان

خواهد ار میل و مزاج و رای طبعش اعتدال
در تموز و در دی و در نوبهار و در خزان

میتوان با فیض لطف و خیر و خوبی جمع یافت
گرمی و سردی و خشکی و تری و یک زمان

گر رساند بهر دفع ظلم و جور و بغض و کین
بر بهایم صیت عدل و رأفت و امن و امان

میکند در چشم مار و پیل و شیر شاه باز
مور منزل پشه جا آهو وطن جعد آشیان

در میان مسلم و گبر و مجوسی و جهود
معجز او شهره مرد و زن و پیر و جوان

اهل ایمان را خیال و ذکر و فکر و مدح او
روح پرور راحت افزا کام ده نشئه رسان

منحصر در طلعت و خلق و ضمیر و نطق اوست
حسن صورت لطف سیرت مهر دل عذب لسان

بر سر خوان عطا و لطف و احسان و کرم
موسی و عیسی و داود و خلیلش میهمان

در ضیافت گاه قرب و قدر و عذر اعتبار
آدم و ادریس و نوح و خضر را گسترده خوان

حب و رفق الفت و تعظیم او دلرا صفا
بغضی نفی و نفرت و اکراه دین را زیان (؟)

ای منزه مدحت و ذات و صفات شان تو
از شمار و از قیاس و از حساب و از کران

دیده خلق از عدل و داد و لطف جودت آنچه دید
مردمک از چشم چشم از سر سر از تن تن ز جان

بام قصر و قدر جاه و دولت و بخت ترا
عقل نفس عنصر و افلاک زیبد نردبان

اهل کفر و شرک مکر و عذر اگر در رزم تو
خواست امداد از کمند و گرز و پیکان و کمان

بهر دفع تیغ و ز خرشان (؟) محکوم تو
آفتابست و مه نو اخترست و کهکشان

شکرلله حب شوق و ذوق و مهرت در دلم
مستدام است و مخلد باقیست و جاودان

دایم از یمن عطا و لطف جود شفقتت
کام یابم کام کارم کام بینم کام ران

تا فضولی را بود سال و مه و شام و سحر
از زبان رسم از دل اسم از جان اثر از تن نشان

باد او را شوق و سودا و خیال مدح تو
حرز جان تعویذ سر آرام جان ورد زبان
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۴۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۴۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.