۲۳۱ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۹

من بغم خو کرده ام جز غم نمی باید مرا
ور ز غم ذوقی رسد آن هم نمی باید مرا

گر گریزانم ز خود در دشت عزلت دور نیست
وحشیم جنس بنی آدم نمی باید مرا

کس نمی خواهم که بینم گر همه چشم منست
اختلاط مردم عالم نمی باید مرا

ساقیا چون می دهی بخش مرا بر خاک ریز
می نمی نوشم دل خرم نمی باید مرا

می دهد رخت نشاطم را به سیلاب سرشک
بی جمالت دیده پر نم نمی باید مرا

با سفالی قانعم پر درد در کوی مغان
مسند جمشید و جام جم نمی باید مرا

با جفای او فضولی از وفا مستغنیم
با جراحت خوشدلم مرهم نمی باید مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.