۲۱۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۷

ای آنکه آفت دل و جان و تنی مرا
من دوستم تو را تو چرا دشمنی مرا

ای جان چه شود زانکه کنم میل زیستنی
چون مهربان نه تو که جان منی مرا

یوسف قرار قیمت خویش از زمانه یافت
ای در بی بها تو از او احسنی مرا

شمعم من آتشی تو ز تو دوریم مباد
زیرا حیات بخش دل روشنی مرا

مانند شمع سوخته حسرت توام
با آنکه صبح وش سبب مردنی مرا

من لاله ی بهار غمم شبنمم تویی
ای گوهر سرشک که در دامنی مرا

در عشق جز تو نیست فضولی حسود من
معلوم می شود که شریک فنی مرا
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.