۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۵۴

مرا ای شمع میل گریه شد در هجر یار امشب
تو بنشین گریه دلسوز را با من گذار امشب

بیاد شمع رویش خواهم از سر تا قدم سوزم
برو ای اشک آب از آتش من دور دار امشب

فکندی وعده قتلم بفردا لیک می ترسم
که دیر آمد سحر من جان دهم در انتظار امشب

نهان از خلق دارم عزم کویش حسبة لله
مرا رسوا مساز ای ناله بی اختیار امشب

مرا در گریه امروز نقد اشک شد آخر
نمی دانم چه سازم گر رسد یارم نثار امشب

متاع خواب را بربوده اند از مردم چشمم
مگر بخت بد افکندست سوی من گذار امشب

فضولی را قراری بود شبها بر سر آن کو
چو راندی از سر کویت کجا گیرد قرار امشب
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۵۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۵۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.