۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۷

پیش عاقل قصه درد من و مجنون یکیست
اختلافی در سخن باشد ولی مضمون یکیست

داغ دل را خواستم مرهم رساندی ناوکی
غالبا پنداشتی داغ دل پرخون یکیست

شرط حسنست آن که طاق آن خم ابرو دو تاست
رسم خطست این که خال آن لب میگون یکیست

جای سرو قامتت در جان نمی گیرد الف
حاش لله کی الف با آن قد موزون یکیست

نیست در دل غیر تو زان رو عزیزی بر دلم
قدر دارد در صدف هر گه در مکنون یکیست

نیستم بلبل که هر ساعت نهم دل بر گلی
زین همه گل چهره مقصود من محزون یکیست

بر سر من هر که می بیند فضولی دود آه
آن تصور می کند کین هم ز نه گردون یکیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۶۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.