۱۶۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۶۹

سرو را همچو قدت شیوه رعنایی نیست
این قدر هست که او مثل تو هرجایی نیست

سرو و گل تا ز قد و روی تو دیدند شکست
باغبان را سر و برگ چمن آرایی نیست

همدمی چون غم او نیست دم تنهایی
هر کرا هست غم او غم تنهایی نیست

ای دل از عاشقی از طعنه میندیش که ذوق
نتوان یافت ز عشقی که برسوایی نیست

ای که داری سر سودای تجارت بی نفع
هیچ سرمایه به از جوهر دانایی نیست

صبر در عشق تو کاریست پسندیده ولی
کرده ام تجربه کار من شیدایی نیست

مشو از دیده خونبار فضولی غایب
که درو بی گل روی تو شکیبایی نیست
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۶۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.