هوش مصنوعی: شاعر در این متن از درد عشق و فراق می‌نالد و بیان می‌کند که در جهان هیچ کس مانند معشوقش نیست. او از سوختن دل در آتش عشق و نبود اثری از مهر معشوق شکایت دارد و احساس می‌کند که در این راه تنهاست و کسی را نمی‌یابد که درد او را درک کند.
رده سنی: 16+ متن حاوی مفاهیم عمیق عاطفی و عاشقانه است که ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌های پیچیده و زبان شاعرانه نیاز به سطحی از بلوغ فکری و تجربه‌ی عاطفی دارد.

شمارهٔ ۷۵

مه من شام غمت را سحری پیدا نیست
آه ازین غم که ز مهرت اثری پیدا نیست

بر تو گر من نگزینم دگری نیست عجب
چه کنم در همه عالم دگری پیدا نیست

دل شد آواره و زد عشق تو آتش در تن
خانه سوخت زآتش شرری پیدا نیست

غالبا سیل غمت برد ز جا دلها را
کز دل گم شده ما خبری پیدا نیست

گم شدم در صف عشاق نپرسید آن مه
که درین دایره خونین جگری پیدا نیست

اشک را خوار مبینید که در بحر وجود
طلبیدیم ازین به گهری پیدا نیست

در ره عشق فضولی دم رسوایی زد
چند گویید که صاحب نظری پیدا نیست
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.