۱۸۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۷۶

ای طربخانه دل خلوت سلطان غمت
پرده دیده سراپرده خاک قدمت

وعده داد مرا ماه من امشب ای صبح
بخدا گر همه صدقست نگه داردمت

بعلاجی دگرم حال مگردان که مرا
ساز کارست بسی شربت ذوق المت

سزد ار دم زند از سلطنت روی زمین
خاکساری که بود گرد حریم حرمت

نفسی نیست که در رشته جانم گرهی
نفتد از شکن سلسله خم بخمت

گریه در دیده ز بیداد تو آبی نگذاشت
عذر خواه کمی ماست کمال کرمت

می کند منع تو از قتل فضولی اغیار
این چه ظلم است بران کشته تیغ ستمت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۷۵
گوهر بعدی:شمارهٔ ۷۷
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.