هوش مصنوعی:
این متن شعری است که از درد عشق و جدایی سخن میگوید. شاعر از غم و اندوه درونی خود مینالد و بیان میکند که هیچ چیز نتوانسته این درد را تسکین دهد. او از عشق نافرجام و رنجهای ناشی از آن میگوید و اشاره میکند که حتی گذشت زمان نیز نتوانسته این درد را از بین ببرد. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که تنها عاشقان دیوانه میتوانند عمق این درد را درک کنند.
رده سنی:
16+
این متن دارای مضامین عاشقانه و عرفانی است که درک آن به بلوغ فکری و عاطفی نیاز دارد. همچنین، استفاده از استعارهها و تشبیههای پیچیده ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار باشد.
شمارهٔ ۸۳
از جان بدود دل غم خالت برون نرفت
وز دیده این سواد بسیلاب خون نرفت
از چاک سینه ام بدرون سر نهاد اشک
وز سینه ام حرارت سوز درون نرفت
از حسن الفتیست که گر رفت کوهکن
هرگز خیال او ز دل بیستون نرفت
آورد تاب جسم نزارم بآه دل
در حیرتم ز خاک که بر باد چون نرفت
ساقی مرا علاج دگر کن که گرد درد
ز آیینه دلم بمی لاله گون نرفت
صد دور کرد چرخ ولیکن بهیچ دور
تاب بلا ز رشته بخت زبون نرفت
در راه عشق کرد فضولی وداع دل
عاقل کسیست کز پی اهل جنون نرفت
وز دیده این سواد بسیلاب خون نرفت
از چاک سینه ام بدرون سر نهاد اشک
وز سینه ام حرارت سوز درون نرفت
از حسن الفتیست که گر رفت کوهکن
هرگز خیال او ز دل بیستون نرفت
آورد تاب جسم نزارم بآه دل
در حیرتم ز خاک که بر باد چون نرفت
ساقی مرا علاج دگر کن که گرد درد
ز آیینه دلم بمی لاله گون نرفت
صد دور کرد چرخ ولیکن بهیچ دور
تاب بلا ز رشته بخت زبون نرفت
در راه عشق کرد فضولی وداع دل
عاقل کسیست کز پی اهل جنون نرفت
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:شمارهٔ ۸۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۸۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.