هوش مصنوعی: این متن شعری عاشقانه و غمگین است که در آن شاعر از درد فراق و نبود معشوق می‌نالد. او توصیف می‌کند که چگونه وجود معشوق باعث فتنه و آشوب می‌شود و چگونه نبودش جهان را تاریک کرده است. شاعر از اشک‌هایش می‌گوید و اینکه هیچ همدمی برای تسلی او وجود ندارد.
رده سنی: 16+ این شعر دارای مفاهیم عمیق عاشقانه و احساسی است که ممکن است برای کودکان و نوجوانان کم‌سن‌وسال قابل درک نباشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیه‌های پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری و ادبی دارد.

شمارهٔ ۱۰۰

من نگویم چون قدت سروی ز بستان برنخاست
خاست اما فتنه انگیز و خرامان برنخاست

کی نمودی قد که هر سو فتنه بالا نشد
کی گشودی رخ که از هر گوشه افغان برنخاست

مرده ام بی او چه سان بر آه من سوزد دلش
کی کند در دل اثر آهی که از جان برنخاست

می کشم از دل خدنگش را و زو خون می چکد
همدمی ننشست پهلویم که گریان برنخاست

صبر بر نادیدنت رحمیست بر عالم ز من
زانکه چشمی بر تو نگشادم که طوفان برنخاست

ظلم اشکم بین که تا گردیم با هم ساعتی
گردبادی هم بآهم زین بیابان برنخاست

از سر کویت فضولی گر نخیزد دور نیست
هیچ جا افتاده رفتار خوبان برنخاست
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۹۹
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۱
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.