۱۹۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۰۸

امید بود که خواهد جفای یارم کشت
نکرد یار جفایی در انتظارم کشت

نکرد گر چه بهر وعده که کرد وفا
هزار شکر که باری امیدوارم کشت

هزار بار مرا زنده کرد لعل لبش
اگر چه غمزه شوخش هزار بارم کشت

مرا نکشت ز بسیاری جفا اغیار
کم التفاتی آن سرو گل عذارم کشت

اگر چه داد ز کشتن مرا امان چشمت
بلای هجر تو رحمی نکرد و زارم کشت

ز درد ساقی این بزم مرده ام که چرا
نداد باده جان بخش در خمارم کشت

فضولی از خط و از خال برده بودم جان
تطاول خم گیسوی مشک بارم کشت
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۰۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۰۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.