۱۸۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۵

بحالم التفات آن ماه رو بسیار کم دارد
دل از کم التفاتیهای او بسیار غم دارد

دمی از مهر بیند سوی من آن مه دمی از کین
بسان صبح تیغ التفات او دو دم دارد

چه خوش باغیست عالم پر گل و سوسن چه سود اما
گلشن بوی تغیر سوسنش رنگ عدم دارد

نمی گردد خیال گرد راهش دور از چشمم
محالست این که خیزد گرد از جایی که نم دارد

از آن لطفیست بر من هر ستم عمریست کان بدخو
ز بیم طعنه بر من لطف در رنگ ستم دارد

قد خم گشته ام را چرخ دور انداخت از کویش
کم افتد بر نشانه از کمان تیری که خم دارد

بساط عشق کم می ماند از منصوبه خالی
فضولی نیست بازی عشقبازی صد الم دارد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۴
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۶
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.