۲۰۶ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۳۴

بخاک پای تو تا ترک سر نخواهم کرد
هوای کاکلت از سر بدر نخواهم کرد

قضا که عشق توام یاد داد می دانست
که غیر عشق تو کار دگر نخواهم کرد

چنان ز دست غمت خاک کرده ام بر سر
که روز حشر سر از خاک بر نخواهم کرد

مپرس حال دل خسته ام طبیب که من
ز راز خویش کسی را خبر نخواهم کرد

نمی برم ز تو پیوند گر برند سرم
بترک سر ز تو قطع نظر نخواهم کرد

سرم خوشست بسودا اگر چه می دانم
که با چنین سر و سودا بسر نخواهم کرد

فضولی آتش غم گر دهد بباد مرا
شکایت از غم آن سیمبر نخواهم کرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۳۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۳۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.