هوش مصنوعی:
شاعر در این متن از عشق و سرگردانی ناشی از آن سخن میگوید. او از یاران خود جدا شده و امیدش را از دست داده است. عشق او را بیسر و سامان کرده و از جامعه دور نگه داشته است. شاعر خود را مانند گنجی پنهان در زمین یا طلای مدفون در معدن میداند که از ننگ همنشینی با افراد پست دوری کرده است. او همچون عطار، عشق به زیبارویان را دلیل گمکردن خرد و سرگردانی خود میداند.
رده سنی:
16+
متن حاوی مفاهیم عمیق عرفانی و عشقی است که درک آن نیاز به بلوغ فکری و تجربهی زندگی دارد. همچنین، مفاهیم سرگردانی و جدایی ممکن است برای مخاطبان جوانتر دشوار یا نامفهوم باشد.
غزل شمارهٔ ۷۲۹
منم از عشق سرگردان بمانده
چو مستی واله و حیران بمانده
امید از جان شیرین بر گرفته
جدا از صحبت یاران بمانده
سر و سامان فدای عشق کرده
بدین سان بی سر و سامان بمانده
ز همدستی جمعی تنگچشمان
چو گنج اندر زمین پنهان بمانده
ز ننگ صحبت مشتی گدا طبع
به کنجی در چو زر در کان بمانده
ز عشق خوبرویان همچو عطار
خرد گم کرده سرگردان بمانده
چو مستی واله و حیران بمانده
امید از جان شیرین بر گرفته
جدا از صحبت یاران بمانده
سر و سامان فدای عشق کرده
بدین سان بی سر و سامان بمانده
ز همدستی جمعی تنگچشمان
چو گنج اندر زمین پنهان بمانده
ز ننگ صحبت مشتی گدا طبع
به کنجی در چو زر در کان بمانده
ز عشق خوبرویان همچو عطار
خرد گم کرده سرگردان بمانده
وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۶
این گوهر را بشنوید
این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.
برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.
گوهر قبلی:غزل شمارهٔ ۷۲۸
گوهر بعدی:غزل شمارهٔ ۷۳۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.