۱۹۸ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۵۲

هر پری چهره که دوران بجهان می آرد
بهر آزار دل خسته دلان می آرد

صورتی را چو مشعبد فلک ار ساخت پنهان
منتظر باش که زیباتر ازان می آرد

چون نرنجد دل اهل ورع از ناله من
مرده را نیز چنین ناله بجان می آرد

می زند صورت صراحی ز می لعل تو دم
جام را آن تحسر بدهان می آرد

هر کجا می گذرد از قد سروی سخنی
جای ز بالای تو حرفی بمیان می آرد

صورتی گر بمثل پیش تو تصویر کنند
شرح بی مثلیت او را بزبان می آرد

روزگاریست که دور از تو فضولی همه شب
بفغان خلق جهان را بفغان می آرد
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۵۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۵۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.