۱۷۵ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۷

سر مکش از من که از من درد سر خواهی کشید
هر دم از آه من آزار دگر خواهی کشید

چاره بیدرایم کن ور نه از افغان من
محنت بیداری از من بیشتر خواهی کشید

برنخواهم داشتن ای شمع چشم از قامتت
گر تو میل آتشم بر چشم تر خواهی کشید

انتظاری می کشم عمریست تا دانسته ام
کآفتابی تیغ بر اهل نظر خواهی کشید

سینه را پیش از گریبان چاک خواهم زد اگر
دامن از دست من خونین جگر خواهی کشید

خوش دلم زین رهگذر گر لطف می آیی برم
آه اگر روزی قدم زین رهگذر خواهی کشید

محنت خوبان فضولی نیست در دنیا همین
روز محشر هم عذابی زین بتر خواهی کشید
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.