۱۹۷ بار خوانده شده

شمارهٔ ۱۹۸

بدرد و محنت بسیار ما را یار می داند
ولی کم می کند اظهار آن بسیار می داند

مگو با من چه ربطیست این که با دلدار دارد دل
که آن سریست دل می داند و دلدار می داند

ازو دیدم وفا تا گریه شد کارم بحمدالله
فتاده با کسی کارم که قدر کار می داند

بمقدار محبت می نماید لطف با هرکس
غلام طبع آن طفلم که این مقدار می ماند

بدی گر از حسد اغیار گوید پیش یار از ما
چه غم چون یار ما را بهتر از اغیار می داند

ز من پرسید محنتهای سودای سر زلفش
که اندوه شب تاریک را بیمار می داند

فضولی راز دل را من چه حاجت بر زبان آرم
چو دلبر هر چه دارم در دل افکار می داند
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۱۹۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۱۹۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.