۱۹۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۱۲

غمت روز تنهاییم یار بس
شبم هم نفس ناله زار بس

مرا مایه خرمی روز غم
دل خسته و جان افکار بس

چه کار آیدم قیدهای دگر
دلم بسته زلف دلدار بس

سریر سلامت چه جای منست
مقامم سر کوی خمار بس

ندارم بکار جهان هیچ کار
مرا ترک کار جهان کار بس

چه حاجت بتیغ از پی کشتنم
نگاهی ازان چشم خونخوار بس

فضولی ز لذات عالم مرا
همان نشأه ذوق دیدار بس
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.