هوش مصنوعی: این شعر عاشقانه به ستایش معشوق و توصیف احساسات شاعر نسبت به او می‌پردازد. شمع بزم شاعر، مهر معشوق است و خورشید اقبالش در سر کوی او طلوع می‌کند. شاعر از سودای معشوق در سرش می‌گوید و عطر گیسوی او را دماغش می‌خواند. قبله‌ی او گوشه‌ی محراب ابروی معشوق است و از رقیبان بی‌نیاز است، چرا که تنها مانع وصال، تندی خوی معشوق است. شاعر آرزویی جز هوای قد دلجوی معشوق ندارد و حتی اگر عالم تقاضای عدم کند، یک نظر از چشم جادوی معشوق برایش کافی است. دشنام معشوق نیز برای اهل دل ذوق‌افزاست و چشم اگر از عالم بسته باشد، خیال روی نیکوی معشوق در نظرش هست.
رده سنی: 16+ این شعر حاوی مضامین عاشقانه‌ی عمیق و استفاده از استعاره‌ها و کنایه‌های ادبی است که درک آن‌ها به بلوغ فکری و آشنایی با ادبیات نیاز دارد. همچنین، برخی از مفاهیم مانند «تقاضای عدم» ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر پیچیده یا نامفهوم باشد.

شمارهٔ ۲۱۱

شمع بزم بهجتم مهر مه روی تو بس
مطلع خورشید اقبالم سر کوی تو بس

همچو نافه در سرم سودای مشک خشک نیست
نافه عطر دماغم عقد گیسوی تو بس

بهر طاعت هر کسی را هست رو در قبله
قبله من گوشه محراب ابروی تو بس

از رقیبان هست مستغنی حریم درگهت
مانع وصل تو بیم تندی خوی تو بس

آرزوی بهره دیگر ندارم از حیات
حاصل عمرم هوای قد دلجوی تو بس

چون دهانت گر کند عالم تقاضای عدم
عالمی را یک نظر از چشم جادوی تو بس

می فزاید زهر دشنام تو ذوق اهل دل
بهر دشنام تو اهل دل دعاگوی تو بس

چشم گر بستست از عالم فضولی دور نیست
در نظر او را خیال روی نیکوی تو بس
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۸
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۱۰
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۱۲
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.