۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۴۴

ای دل از دیده فزون دیده ز دل سوی تو مایل
دلم از دیده ترا می طلبد دیده ام از دل

چه عجب میل تو از سادگی مردم چشم
تو بلایی چه شناسند ترا مردم غافل

نقش از سنگ بشستن نرود چند بگریم
چو ستم یافت رقم در دلت از گریه چه حاصل

چو خط نامه که خواهند بشویند ز اشکم
نشده محو دل از دل نشود نقش تو زایل

عالمی گریه کنان بر غم من در غم عشقت
من بدان شاد که گشتم بغم عشق تو قایل

نیست در سلسله های خم زلفت دل سوزان
هست آویخته قندیل فروزان بسلاسل

نیست در دهر کسی قابل تمکین اقامت
جز فضولی که سر کوی ترا ساخته منزل
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۳
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۵
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.