هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از درد هجران و غربت می‌گوید و از عمر گذرا شکایت دارد. او از اشک‌های بی‌اختیار و داغ‌های هجران می‌نالد و از فلک می‌خواهد که بر او سنگ نیندازد. شاعر همچنین از امید به وصل و ترس از دوری سخن می‌گوید.
رده سنی: 16+ متن دارای مضامین عاشقانه‌ی عمیق و حزن‌انگیز است که درک آن برای نوجوانان کم‌سن‌وسال ممکن است دشوار باشد. همچنین، استفاده از استعاره‌ها و تشبیهات پیچیده نیاز به سطحی از بلوغ فکری دارد.

شمارهٔ ۲۴۷

شب عیدست چندانی امان ای عمر مستعجل
که صبح آید کشد تیغ و کند قربانم آن قاتل

ز کویش کرده ام عزم سفر ای گریه کاری کن
که در اول قدم ماند مرا از اشک پا در گل

بهر پی ناقه داغی می نهد از هجر بر جانم
میفزا داغ دردم ساربان آهسته ران محمل

ره غربت گزیدم ای قد خم گشته یاری ده
که عزم این ره از خار مژه بر من شود مشکل

چو خس بی اختیارم می برد اشک از سر کویش
فکن سنگی براهم ای فلک هر جا شوم مایل

گرفته دامنم چاک گریبان درد و داغ او
مرا منعیست این حال از قبول هجر و من غافل

فضولی دامن اقبال وصلش را مده از کف
چو خورشید ار زند صد تیغ چون سایه ازو مگسل
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۴۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۴۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.