۲۱۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۵۷

بسی تاب از غم آن گیسوان پرشکن دیدم
که تا سر رشته وصلت بدست خویشتن دیدم

ندیدم هیچ کس را غافل از افسانه عشقت
تو بودی بر زبان هر جا دو کس را در سخن دیدم

جفا هر چند بر من بیشتر کردی نشد کمتر
وفا کز من تو دیدی از جفایی کز تو من دیدم

مگر شد باغبان دلبسته سرو خرامانت
که او را سست در پروردن سرو چمن دیدم

جراحتهای تازه بر دلم بگشود صد روزن
ز هر روزن درو دور از تو صد داغ کهن دیدم

نمودی حال مشکین بر بیاض چهره زیبا
سواد نقطه از مشک بر برگ سمن دیدم

فضولی در هوای دلبران می بینمت گویا
ندیدی آنچه من زان دلبر پیمان شکن دیدم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۵۶
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۵۸
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.