هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وفاداری نافرجام خود می‌گوید. او با تلاش بسیار سعی در جلب توجه معشوق دارد، اما با بی‌وفایی و جفا روبه‌رو می‌شود. درد و رنج عشق، رسوایی، و ناامیدی از وفاداری معشوق از مضامین اصلی این شعر است. در نهایت، شاعر به عشقی می‌رسد که با جور و جفا همراه است و عقلش را در راه این عشق از دست می‌دهد.
رده سنی: 16+ مفاهیم عمیق عاشقانه و عرفانی موجود در شعر ممکن است برای مخاطبان جوان‌تر قابل درک نباشد. همچنین، برخی از مضامین مانند جفا، درد، و رسوایی نیاز به سطحی از بلوغ فکری و عاطفی دارد تا به درستی درک شود.

شمارهٔ ۲۶۳

بعزم طوف خاک درگهت از دیده پا کردم
دویدم آن قدر کان خاک را چون توتیا کردم

شبی رفتم بکویش ناله ای کردم ز درد دل
سگ کویش ز من رنجید بد رفتم خطا کردم

تو محبوبی ز تو رسم وفاداری نمی آید
جفا کردم ترا هرگه که تکلیف وفا کردم

ز سنگی کز بتانم بر سر آمد جمع شد چندان
که محنت خانه در کوی رسوایی بنا کردم

گذشتم دوش در بتخانه و کردم نظر هر سو
ترا دیدم بشکر این سعادت سجده ها کردم

دگر با وعده مهر و وفا منت منه بر من
که من در راه عشقت خوی با جور و جفا کردم

فضولی ذکر لعلش کردم از من عقل شد زایل
بافسونی عجب از خویشتن دفع بلا کردم
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب: غزل
تعداد ابیات: ۷
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۶۲
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۶۴
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.