۱۸۰ بار خوانده شده

شمارهٔ ۲۸۲

چو میرم در هوایت کاشکی خاک درت گردم
گهی با گردبادی خیزم و گرد سرت گردم

شود بر پهلویم هر استخوانی خنجری هر گه
ز پهلویی بپهلویی بیاد خنجرت گردم

دران حالت که آن شمع بتان را گرد سر کردی
بگو حال من ای پروانه قربان سرت گردم

برآمد جان شیرینم ز حیرت جان من تا کی
اسیر تلخ کامی بی لب جان پرورت گردم

دران وقتی که تو رخساره خوی کرده بنمایی
گشایم دیده و حیران گلبرگ ترت گردم

ز خاک آستان او مرا بردار ای گردون
ز رنج من بیاسا چند خار بسترت گردم

فضولی ره بخاک درگه پیر مغان بردم
بیا تا سوی آب زنده گانی رهبرت گردم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۲۸۱
گوهر بعدی:شمارهٔ ۲۸۳
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.