۱۸۳ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۸

آزارها ز یار جفا کار می کشم
تا کار او جفاست من آزار می کشم

غم می کشم ز یار و شکایت نمی کنم
غم نیست چون غمیست که از یار می کشم

بر من شدست این سبب طعنه دگر
کز بهر یار طعنه اغیار می کشم

میلیست هر مژه که بآن جای توتیا
گرد رهت بدیده خونبار می کشم

بسیار کم چراست بمن التفات تو
با آنکه من جفای تو بسیار می کشم

بر یاد قامتت همه شب تا دم سحر
آه دمادم از دل افگار می کشم

می می کشد رقیب فضولی ز جام وصل
من در فراق حسرت دیدار می کشم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۷
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۱۹
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.