۱۴۹ بار خوانده شده

شمارهٔ ۳۱۹

گر چشم برخسار تو صد بار گشادم
هر بار دو صد سیل برخسار گشادم

فریاد کنان راز دلم پیش تو بگشاد
هر سیل که از دیده خونبار گشادم

آه از تو که ناگفته باغیار گشادی
هر راز که پیش تو من زار گشادم

تا چشم گشادم بتو دیدم ز تو آزار
فریاد که بر خود در آزار گشادم

بختم بنگر در ره او کز پی راحت
در رهگذر سیل فنا بار گشادم

گر سینه خراشیدم و خستم عجبی نیست
راهی بدل از بهر غم یار گشادم

کارم گرهی داشت از آن زلف فضولی
آن زلف گرفتم گره از کار گشادم
اگر سوالی داری، اینجا بپرس.
این گوهر را بشنوید

این گوهر را با صدای خود، برای دیگران به یادگار بگذارید.

برای ضبط گوهر با صدای خود، لطفا به حساب کاربری وارد شوید.

گوهر قبلی:شمارهٔ ۳۱۸
گوهر بعدی:شمارهٔ ۳۲۰
نظرها و حاشیه ها
شما نخستین حاشیه را بنویسید.